امشب شب شهادت حضرت زهراست و من

یادمه تو اوح ناامیدی از خودم ، وقتی یاد حضرت مادر می کزدم و اشکم جاری می شد ، خدا رو شکر می کزدم بابت اینکه هنوز نعمت اشک را همراه دارم .امشب اما ناامید تر از قبل .

سنگ تر از همیشه .

خسته ام

خسته از خودم .

داشتم فکر می کردم که چقدر بد زندگی کردم .

خیلی بد

من باختم

خیلی چیزها رو

مسائلی هست که هر قدر هم بخواهی در مقابلشون خودت را بی خیال نشون بدی ؛ باز هم روحت را از درون مثل موریانه می خورند .

دلم یک تکیه گاه می خواد

یه کوه

که بتونم دلخوش باشم به بودنش

به

چقدر کم توقعم نسبت به همه دنیا

داغونم

خیلی داغون

قضیه ی قادری ها هم شد قوز بالا قوز


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها